رفيقم راست ميگه ، ولي من متقاعدش کردم که خم بشه. در یک پارک عمومی ، شلوار جینش را باز کرد ، و یک بی بی سی بزرگ را نشان داد. من نتونستم مقاومت کنم و ما هم اونجا افتاديم و کثيف شديم